ویترین کتاب
کتاب و کتابخوانی
ویژه آبان ماه
نام کتاب
سرنوشت
نویسنده : قاسم صرافانی
نام کتاب
هایدی
نویسنده : جوانا اسپایری با ترجمه ی : سارا قدیانی
نام کتاب
رویای نیمه شب
نویسندگان : مظفر سالاری
نام کتاب
حلوای عروسی
نویسنده : فاطمه دانشور جلیل
نام کتاب
پرواز با پاراموتور را دوست دارم
نویسنده : علی آرمین
نام کتاب
نامبرده رنج
نویسنده : محمد جعفری نژاد
جهان تازه ی شعر اهل بیت
تا به نامت رسیده ایم حسین
عشق سوغات کربلاست اگر
مزه اش را چشیده ایم حسین
هر دلی را به دلبری دادند
هر سری را به سروری دادند
ما که هروقت گفته ایم خدا
از خدایت شنیده ایم حسین
نویسنده : قاسم صرافانی
هایدی ، که پدر و مادرش را از دست داده ، نزد پدربزرگش فرستاده می شود تا با او در کوهستان زندگی کند . به مرور عشق عمیقی میان آن دو به وجود می آید ، هایدی می تواند هر کسی را شیفته ی خود کند . اما خاله ی سخت گیر او بعد از مدتی دوباره او را به شهر می فرستد تا در آنجا با خانواده ای که دختر هم سن و سال دخترک دارند ، زندگی کند . هایدی با وجود دوست جدید و فوق العاده ای که پیدا کرده ، همچنان مشتاق است که به زندگی شادش در کوهستان بازگردد . …
آیا راهی وجود دارد تا او بتواند هر دو را داشته باشد .
برداشت از کتاب هایدی
نویسنده: جوانا اسپایری
ترجمه ی : سارا قدیانی
پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره های زیبا و گرانبها که من طراحی کرده و ساخته بودم ، اشاره کرد .خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود ، هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود . گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم .
طراحی و ساخت این گوشواره ، کار هاشم است .حرف ندارد.
مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد .
واقعا قشنگند،ولی ما چیز ارزان قیمت می خواهیم .
مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جست و جو کرد .پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت . جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند .
ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است .
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم . از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود . قیمت واقعی اش ده دینار بود . یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم .
برگرفته از کتاب : رویای نیمه شب
نویسنده : مظفر سالاری
من و معصومه و مش باقر باهم به خواستگاری رفتیم . زهره یک پارچه خانم بود . پدر و مادر و برادر زهره هم بسیار محترم و خوب بودند . بعد از جلسه اول که من زهره را پسندیدم محمدرضا سیصدتا سوال نوشت و گفت : مامان این ها رو بدید به زهره خانم و هروقت جواب داد بعد من میام .
زهره ی بنده خدا جز چندتا از سوالها همه را جواب داده بود . محمدرضا از جواب ها خوشش آمده بود .از همه بیشتر خوشحال بود که با زهره و خانواده هم عقیده است.
برگرفته از رمان حلوای عروسی
زندگی نامه داستانی شهید محمدرضا مرادیبه روایت صغری ذوالفقاری ، مادر شهید
نویسنده : فاطمه دانشور جلیل
پاهای عباس روی زمین کشیده می شد و از تیر دورتر می شد . پیرمرد کاملا وارد تاریکی شده بود و اصلا هیچ جای بدنش پیدا نبود . خارها به پای عباس بیشتر فرو می رفتند و پاراموتور داشت از دستش رها می شد . بالاخره کم آورد و دستش از پاراموتور جدا شد . فریاد می زد و از پیرمرد می خواست که آن را برگرداند .
برگرفته از کتاب پرواز با پاراموتور را دوست دارم !
نویسنده : علی آرمین
در اولویت قرار دادن توجه به کار به عنوان فعالیتی ارزشمند و ضروری در مقابل تلقی از کار به عنوان منبع درآمد صرف ، مزایای به همراه دارد که هم برای فرد و هم برای اجتماع لازم و سازنده است . پذیرفتن کار به عنوان ارزش ذاتی و نگرش به کار به عنوان حوهره ی انسانی که برای سلامت و ارتقای جسمی ، روحی ، فکری و سایر ابعاد وجود انسان لازم و ضروری است ، راه را برای رواج آسیب های رایج در محیط های کاری همچون تنبلی و فرار از کار ، یافتن راه های کسب درآمد خارج از مسیر کاری همچون دلالی ، واسطه گری و ایجاد راه های نامشروع کسب درآمد بدون داشتن فعالیت تولیدی خواهد بست .
بدیهی است درکنار نگاه ارزش مادرانه به کار ، مولفه های اساسی دیگری همچون مفید بودن کار ، حلال بودن کار ، منافع فردی و اجتماعی مترتب بر آن و … نیز دارای اهمیت هستند . با این حال نوشتن از کار و فرهنگ کار در ایران همواره سخت بوده و هست . این مختصر نیز تلاشی هرچند اندک در این حوزه است .
نویسنده : محمد جعفری نژاد